English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8695 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lacking U فقدان کمبود
He is rich but is lacking in personality . U پولدار است ولی بی شخصیت است
seriousness U شدت
seriousness U وقار
in all seriousness <adv.> U کاملا جدی
seriousness U اهمیت
I tell you this in all seriousness. U این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
seriousness U جدیت
he is on leave U او در مرخصی است
let [leave] alone <conj.> U سوای
let [leave] alone <conj.> U قطع نظر از
let [leave] alone <conj.> U گذشته از
to leave behind U درپس گذاردن
I must leave at once. باید فورا بروم.
by your leave U با اجازه شما
Take it or leave it. U می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
take leave of U بدرود گفتن با
leave out <idiom> U حذف کردن
to leave off U کنار گذاشتن
Do not leave me alone. U من را تنها نگذار.
to leave behind U باقی گذاردن
let [leave] alone <conj.> U چه برسد به
leave alone <idiom> U دست از سر کسی برداشتن
Unless he comes soon, I shall leave. U اگر او [مرد] زود نیاد، من میروم.
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
to take leave of any one U با کسی بدرود گفتن
to take leave of any one U اجازه ازکسی گرفتن
to take leave U به تعطیلات رفتن
to leave out U انداختن
to leave him to him self U او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
to leave on U روشن گذاشتن [موتور یا خودرو]
to leave off U دست کشیدن از
to leave out U جا گذاردن
leave me out U من را حساب نکن [نکنید] !
to take leave U مرخصی گرفتن
leave alone U تنها گذاردن
leave U به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leave U :
leave U برگ دادن
leave U اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leave U میلههای جامانده
leave U واگذاری
leave U رخصت
Leave me alone . U کاری بکارم نداشته باش
leave behind <idiom> U جاگذاشتن چیزی درجایی
leave U ترک کردن
leave U عازم شدن
leave U رهسپار شدن
be on leave U در مرخصی بودن
To take ones leave . U هزار تومان کم آورده ام
leave U اجازه
leave U اذن مرخصی
leave U باقی گذاردن
leave U رها کردن
leave U ول کردن
leave U گذاشتن
leave U دست کشیدن از
leave U مرخصی
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
leave me alone U مرابه حال خودبگذارید
leave me alone U کاری بمن نداشته باشید
leave off U متارکه کردن
leave off U قطع کردن دست کشیدن از
leave out U جاگذاشتن
leave out U ول کردن صرف نظر کردن از
leave alone U بحال گذاردن
take leave of <idiom> U ترک کردن
leave it over U عجاله بگذارید بماند
leave out U انداختن
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
to apply for leave U درخواست مرخصی کردن
compassionate leave U مرخصی ارفاقی
you did w to leave the place U خوب کاری کردید که از انجارفتید
Lets leave it at that . U بگذریم !
He took French leave. <idiom> U او کار رو پیچوند.
To leave someone in the lurch . U کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
He took French leave. <idiom> U او جیم شد.
sick leave U مرخصی استعلاجی
leave of absence U مرخصی
sick leave U استراحت بیماری
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
leave of absence U ایام ترک خدمت
Why dont you leave me alone? U از جان من چه می خواهی ؟
absent without leave U نهستی بدون اجازه
absent without leave U نهستی
to leave everything as it is [not to change anything] U رسوم قدیمی را ثابت [دست نخورده] نگه داشتن
Just sign here and leave at that . U اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
To take French leave . U یواشکی مر خص شدن
He went home on leave . U مرخصی گرفت رفت منزل
annual leave U مرخصی سالانه
To leave something hanging. U چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
May I take my leave ? May I be excused ? U مرخص می فرمایید ؟
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
I leave it in your care . U آنرا به شما می سپارم
leave in the lurch <idiom> U دست تنها گذاشتن
paternity leave U مرخصیبدلیلتولدنوزاد
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
leave your books w me U درنظر
leave stop U بازداشت
leave someone free to U مخیر گذاشتن کسی
leave area U منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
i beg leave to say U اجازه میخواهم بگویم
proceed on leave U بمرخصی رفتن
to proceed on leave U بمرخصی رفتن
shore leave U مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
leave hold U رها کردن
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
emergency leave U سطح امادلازم برای بسیج
emergency leave U سطح اماد اضطراری
leave taking U بدرودگویی
leave taking U خداحافظی
leave your books w me U برای
leave your books w me U پیش
leave year U سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
leave year U سال خدمتی
leave with pay U مرخصی با استفاده ازحقوق
leave with pay U مرخصی با حقوق
leave the jetty U جدا شدن از اسکله
leave the anchorage U ترک کردن لنگرگاه
leave taking U وداع
leave taking U کسب اجازه مرخصی
emergency leave U مرخصی اضطراری
stop the leave U بازداشت کردن
to leave hold of U رها کردن
to take french leave U بی خداحافظی رفتن
It's time to leave. U وقته رفتنه.
ticket of leave U سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
to leave school U ترک تحصیل کردن
to take french leave U بی بدرودرفتن
to leave school U ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
to take french leave U جیم شدن
to leave hold of U ول کردن
to leave school U ازتحصیل دست کشیدن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to beg leave U خواستن
to beg leave U اجازه رفتن
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
Leave her alone. Stop bothering her. U دست از سر دخترک بردار
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
Leave this space blank. U این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
to leave word in the house U در خانه سپردن
leave (someone) holding the bag <idiom> U تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
Leave world with your father that. . . U به پدرتان بسپارید که ...
Leave it tI'll tomorrow morning . U آنرا بگذارتا فردا صبح
leave no stone unturned <idiom> U به هردری زدن
to leave no stone unturned U زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
Turn off the light before you leave. U پیش از رفتن چراغ را خاموش کن
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
To leave ones mark in the pages of history . U درتاریخ از خود نام ونشانی با قی گذاشتن
indefinite leave to remain [British E] U جواز اقامت دائمی
leave a bad taste in one's mouth <idiom> U حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
I want to leave the car in the railway station U من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
What platform does the train to York leave from? U قطار یورک از کدام سکو حرکت می کند؟
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . U محکم کاری کردن
in charge U متصدی
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
take over in charge U تصدی
on charge of U به اتهام
charge U محفظهای
charge U شارژ کردن شارژ
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U اتهام
charge U حمله به حریف
charge U خطای حمله
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U بار
charge U پر کردن
charge U خرج منفجره
charge U خرج
charge U بدهکار کردن
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U بار کردن
charge U متهم ساختن
charge U متهم کردن
charge U بار الکتریکی
charge U تصدی
in charge <adj.> U مسئول
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <idiom> U مسئول بودن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U حمله اتهام
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
charge U عهده داری
be charge with U متهم شدن به
charge U موردحمایت
charge U پرکردن
charge U مطالبه بها
charge U زیربار کشیدن
Recent search history Forum search
1شما تا چه زمانی حراجی خواهید داشت؟
1ریاست مخابرات به چهار نفر کارمند ضرورت دارد
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1to as
1استخدام عبارت از پرکردن و پرنگهداشتن پست های خالی درتشکیل سازمان به اساس اهلیت، لیاقت و شایستگی میباشد
1leave the trial?
1رخست دادن
1تا چه ساعتی اینجا باز است
0Wide open throttle A/C cutoff relay circuit
0I can open this app. In iPhone 6x but it doesn't translate my texts
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com